خود داشتهاند. در هردو مورد هردوت افراط كرده و گفته او را باید بااحتیاط تلقی كرد. بنی نوع بشر از آنچه هردوت تصور میكرده متنوعتر بوده و چهبسا دو حادثه مشابه و كاملا مستقل و مجزا موجب شده است كه بشر در نقاط مختلف و بفاصله چند قرن به كشف معینی نائل گردد.
البته این معتقدات مخصوص و منحصر به هردوت نبوده و میتوان گفت كه عقیده مشترك عموم یونانیان باستان بوده است و بهمین جهت نمیتوان آنرا برای هردوت عیب و نقصی دانست. آنچه در این مقال مورد توجه است و بیشتر درباره آن سخن گفته خواهد شد آن قسمت از عقاید و نظریاتی است كه خاص مؤلف است و به دیگر یونانیان باستان ارتباطی ندارد.
اكنون نمونههائی از عقاید مؤلف كه ظاهرا منطقی و صحیح ولی گاه خلاف واقع و نادرست میباشد نقل میشود: در بند 120 مؤلف یكی از افسانههای حماسی را از لحاظ عقل و منطق مورد انتقاد قرار میدهد. در این مورد باید تصدیق كرد كه از لحاظی كه مؤلف موضوع را مطرح میكند شاید حق با او بوده و رفتار پریام و اهالی شهر تروآ كه حاضر نشدند بهیچ قیمتی از همكاری و مساعدت نسبت به رباینده هلن دست بردارند و حتی در برابر خطر انهدام كه آنها را در معرض تهدید قرار داده بود هلن را به شوهرش مسترد كنند قابل انتقاد است.
ولی تفسیر موضوعی كه در بند 56 و 57 درباره افسانه دودون)Dodone( نقل شده تا حدی بنظر ناصحیح است و با این حال عقیدهایست كه میتوان منطقا از آن دفاع كرد زیرا احساسات و عملیات و طرز بیانی كه به قهرمان این داستان و بخصوص به زن سیاهچهره خارجی كه به شهر تب آمده بود نسبت میدهد غیرعادی نیست و ظاهرا عادی بنظر میرسد. یكی از دلایلی كه مؤلف در بند 135 برای رد عقیدهای كه بموجب آن رودوپیس)Rhodopis( بخرج خود هرمی ساخته بود اقامه میكند قابل قبول است و متكی به برآوردی است كه مؤلف با درنظر گرفتن میزان مالیاتی كه وی به معبد دلف میپرداخت از دارائی او كرده است.
ص: 97
همچنین در بند 146 در جائیكه مورخ سنوات نسبتا نزدیكی كه یونانیان برای تولد خداوندان پان)Pan( و دیونیزوس قائل بودهاند نقل میكند و تذكر میدهد كه این سنوات درحقیقت سنواتی است كه برای خدایان مورد بحث در یونان شناخته شدهاند مطلبی به گزاف نگفته است. و نیز استدلالی كه مؤلف در بند 43 اقامه كرده و مدعی شده است كه مصریان از طریق یونانیان بوجود خدائی كه با هراكلس یونانیان مشابه است پی بردهاند قابل قبول است. همچنین است مطالبی كه مؤلف در بند 44 درباره وجود چندین هراكلس و نیز مطالبی كه در بند 49 درباره ریشه مصری تشریفات مذهبی یونانیان باستان نقل میكند. در بند 104 و 105 كه هردوت میكوشد رابطه خویشاوندی مصریان و اهالی كولشید را تشخیص دهد بسیار جالب است كه اعتبار زیادی برای شباهت خطوط ظاهری سیمای آنان كه رنگ تیره و موی مجعد بوده است قائل نمیشود و برعكس اظهار عقیده میكند كه این خصوصیات ظاهری منحصر به این دو قوم نیست و از خصوصیات مشترك دیگر ملل نیز میباشد. آنچه مؤلف در بند پنج و بندهای بعد درباره چگونگی بوجود آمدن خاك مصر كه ظاهرا در قدیم خلیجی مملو از آب بوده و بتدریج در اثر رسوبات نیل پر شده نقل میكند مطالب و نكات جالبی است كه درخور توجه است. از این قبیل است استنادی كه مؤلف به عمق ناچیز آب در ساحل مصب نیل میكند و همچنین است استنادی كه به منظره ظاهری زمینهائی كه در نتیجه رسوب رودهای دیگر تشكیل شدهاند میكند و مطلبی كه درباره وجود صدف دریائی در كوهستانهای دو طرف دره نیل و چگونگی خاك این دره كه با خاك زمینهای مجاور مختلف است نقل میكند (كتاب دوم- بند 5- 10- 12). همچنین است فرضیهای كه بموجب آن دریای سرخ درنتیجه ریزش آب نیل بداخل آن بتدریج مملو از خاك و ماسه شده و خاك مصر را تشكیل داده است (كتاب دوم- بند 11). این فرضیه تا حدی قابل قبول است و تنها ایرادی كه به نظریه هردوت در این باره وارد است اینست كه بفرض صحت آن طول زمانی كه مؤلف برای تحقق آن قائل شده (كمتر از ده هزار سال) بسیار ناچیز بنظر میرسد (كتاب دوم- بند 20). همچنین در جائیكه مؤلف یكی از عقاید
ص: 98
قدیمیان را درباره چگونگی طغیان رود نیل مورد انتقاد قرار میدهد و ثابت میكند كه بین طغیان آبهای نیل و وزش بادهای تابستانی ارتباطی نیست نظریهای صائب و صحیح ابراز میكند. و اگر درنظر آوریم كه هردوت در زمان خود نمیدانسته كه در نواحی استوائی در بعضی از فصول سال ممكن است برف زیادی بر روی كوههای مرتفع وجود داشته باشد انتقادی كه وی از نظریه آناكساگور در این باره كرده نیز تا حدی صحیح بنظر میرسد (كتاب دوم- بند 22).
ولی صرفنظر از این موارد كه تا اندازهای عقیده مؤلف درباره آنها با حقیقت تطبیق میكند موارد بسیاری در كتاب دوم هردوت جلب توجه میكند كه مؤلف در اظهار عقیده خود نسبت بآن موارد دچار اشتباه شده است. از این قبیل است در بند 112 در جائیكه مدعی است كه «آفرودیت خارجی» كه در ممفیس مورد پرستش بوده همان هلن معروف است و دلیلی كه بر این امر اقامه میكند اینست كه هلن در شهر ممفیس اقامت كرده بود و بعلاوه هیچیك از معابد آفرودیت به «آفرودیت خارجی» اختصاص نداشته است. در اینجا كاملا روشن است كه استدلال هردوت استحكام ندارد و میتوان گفت كه بین دلیلی كه اقامه شده و نتیجهای كه از آن اخذ گردیده هیچگونه ارتباطی وجود ندارد.
ولی اگر درنظر آوریم كه غالب نویسندگان و یونانیان باستان بآسانی خدایان اقوام خارجی را با خدایان و نیمهخدایان خود تطبیق میدادهاند از این حیث شاید انتقاد زیادی به هردوت وارد نباشد. در بعضی موارد هم اشتباه هردوت بیشتر از طرز بیان او ناشی شده و بیان نارسای او خواننده را دچار اشتباه میكند. از این قبیل است در بند 134 در جائیكه مؤلف برای اثبات این مسئله كه هرم معروف میكرینوس در زمان رودوپیس ساخته نشده استدلال میكند كه رودوپیس در زمان آمازیس میزیسته نه در زمان میكرینوس. هردوت در این استدلال باین نكته توجه نداشته كه اگر هرم مورد بحث را میكرینوس نساخته باشد لزوما نباید در زمان خود او ساخته شده باشد تا بتوان نتیجه گرفت كه چون رودوپیس در زمان آمازیس میزیسته و در زمان میكرینوس
ص: 99
زندگی نمیكرده پس بناكننده هرم او نمیباشد. استدلال هردوت وقتی صحیح بود كه یا تاریخ بنا كردن هرم را نقل میكرد و ثابت میكرد كه این تاریخ با تاریخ سلطنت میكرینوس تطبیق میكند و یا ثابت میكرد كه هرم در زمان آمازیس ساخته نشده بوده و یا در این زمان اصولا عادت ساختن هرم از میان رفته بوده. بعید نیست كه مورخ درموقعی كه در این باره به بحث مشغول شده بدون اینكه بطور صریح باین دو نكته اشاره كند آنرا درنظر گرفته و با درنظر گرفتن این دو نكته استنتاج كرده باشد ولی اگر در این مورد عذر مؤلف قابل قبول باشد در موارد دیگر چنین نیست و هیچگونه توجیهی برای اشتباه او نمیتوان یافت. مثلا در بند 17 مؤلف بحثی درباره الفاظ افتتاح كرده و بیش از آنچه كه موضوع اهمیت داشته درباره آن داد سخن داده و عقیده هكاته را كه اصطلاح مصر را فقط مخصوص ناحیه نیل میدانسته مورد تخطئه قرار داده و اظهار میكند كه بعقیده او نام مصر به تمام سرزمینی گفته میشود كه مصریان در آن سكونت دارند. در اینجا این سؤال مطرح میشود كه مقصود مؤلف از «مصریان» چه كسانی میباشند. جای آن بود كه هردوت درباره اینان نیز كلمهای چند شرح میداد و لااقل عنوان «مصری» را تعریف میكرد. لزوم این تعریف وقتی جلب توجه میكند كه در بند بعد یعنی در بند 18 در جائیكه نقل میكند كه اهالی مارهآ)Marea( منكر مصری بودن خود بودند ولی هاتف معبد آمون آنها را مصری میدانسته كاملا احساس میشود كه عنوان «مصری» در مورد بعضی از اقوام آن زمان مورد تردید بوده، و در اینصورت جای آن بود كه مؤلف صفت «مصری» را تعریف میكرد و بطور مشخص معین میكرد كه چهكسانی تحت این عنوان نامیده میشدهاند. در بند 15 مؤلف برای تخطئه كردن عقیده هكاته چنین استدلال میكند كه اگر نام مصر مخصوص ناحیه مصب نیل بود مصریان هرگز ادعا نمیكردند كه قدیمترین قوم جهان میباشند چه ناحیه مصب تاریخ تازهای دارد و دیرزمانی از تشكیل و پیدایش آن نمیگذرد. در این مورد خطای مؤلف اینست كه نام را با خود شئی اشتباه كرده، چه میتوان مدعی شد كه مصریان واقعا عقیده داشتهاند كه هزاران سال قبل از پیدایش ناحیه مصب نیل، اجداد
ص: 100
آنها وجود داشتهاند ولی «مصری» نامیده نمیشدهاند و نام دیگری داشتهاند. دلیلی كه بر این ادعا میتوان اقامه كرد اینست كه در موارد بسیار اقوامی مشاهده میشوند كه بدون اینكه تغییر قومیت داده باشند باسامی مختلف خوانده شدهاند و هردوت خود امثله و شواهدی زیاد از این قبیل اقوام نقل میكند.
*** كتاب دوم هردوت یكی از نمونههای تاریخنویسی است كه مؤلف در آن چندان تسلسل وقایع و اشخاص را از حیث تقدم و تأخر تاریخی رعایت نكرده و محاسبه سنهها و تاریخ وقایع و سلطنتها را از روی دقت انجام نداده. در بند 142 مؤلف بتصور اینكه كاهنان بزرگ و پادشاهان لزوما باید بترتیبی كه نسلهای مختلف جانشین هم میشوند پیدرپی و پشت هم آمده باشند برای هرسه تن از آنان حداقل یك قرن فاصله قائل میشود. ولی كمترین و سادهترین توجه مؤلف به ارقامی كه خود درباره بعضی از سلاطین نقل كرده حقا میبایستی او را باشتباه خود واقف كند. تعداد سالهای سلطنت پادشاهانی از قبیل خئوپس و خفرن و ساباكوس بطوریكه مؤلف رقم آنرا صریحا نقل كرده بترتیب پنجاه و پنجاه و شش و پنجاه سال میباشد و هرسه از حد متوسط عمر یك نسل یعنی سی و سه سال تجاوز میكنند. در حالیكه در دوره بعد كه پادشاهان خاندان سائیس بسلطنت رسیدهاند پنج پادشاه جمعا در مدت صد و چهل و پنج سال سلطنت كردهاند و از این قرار بطور متوسط بهریك از آنها فقط بیست و نه سال میرسد.
در بند 13 از كتاب دوم، مؤلف درباره آینده خاك مصر اظهار عقیدهای میكند كه قابل قبول بنظر نمیرسد. وی پیشبینی میكند كه طغیان پیدرپی و تدریجی رود نیل كمكم سطح خاك این كشور را آنقدر مرتفع خواهد كرد كه مرتفعترین رودخانهها بر آن سوار نخواهند شد و در این زمان دیگر رود نیل از بستر خود خارج نخواهد شد و سرزمین مصر از آب آن در دوره طغیان محروم خواهد شد. مؤلف باین نكته مهم توجه نداشته كه بنسبتی كه سطح خاك مصر تدریجا ارتفاع میگیرد سطح بستر رود و عمق ناحیه مصب آن نیز بالا میآید.
هردوت در جائیكه درباره علل و موجبات طغیانهای فصلی نیل بحث میكند
ص: 101
میكند آنقدر برای این استدلال و بحث خود اهمیت قائل است كه آشكارا از آن بخود میبالد (كتاب دوم- بند 24 و 25). مؤلف مدعی است كه علت بالا آمدن آب نیل نیروی كشش خورشید است. باحتمال زیاد هردوت این عقیده را از دیوژن اخذ كرده است، چه شخص اخیر عقیده داشت كه تمام رودها و انهاری كه بر روی سطح زمین جاری میباشند بوسیله یك مجرای زیرزمینی بهم مربوطند و وقتی حرارت خورشید در نقطهای از زمین موجب تبخیر آب و كمبود آن میشود خودبخود از مجرای زیرزمینی مقادیر زیادی آب بآن سو جاری میشود. اگر این نظریه را صحیح بدانیم مانند هردوت باین نتیجه میرسیم كه طغیان آب نیل باید در اواسط تابستان یعنی در فصلی اتفاق افتد كه منطقهای كه سرچشمه رود در آن قرار دارد بیش از هرموقع گرم و سوزان است. ولی هردوت استدلال غامضتری درپیش گرفته و بهمان نتیجهای رسیده است كه استدلال دیوژن بآن منتهی میشد. بطور خلاصه مؤلف عقیده دارد كه علت اینكه آب رودهای دیگر باستثنای رود نیل در زمستان افزایش مییابد اینست كه در این فصل باران بیشتر میبارد و علت اینكه آب آنها در تابستان كم میشود اینست كه شعاع آفتاب بطور عمودی بر آنها میتابد و آب آنها را بخود میكشد. و چون هنگام زمستان خورشید از میان آسمان بسمت جنوب میرود و در جنوبیترین ناحیه آفریقا قرار میگیرد، از آنجا آبهای نیل را بخود میكشد و چون باران بقدر كافی نمیبارد آب نیل نقصان مییابد و نیز چون فقط سرچشمه نیل است كه در افریقا است در فصلی كه دیگر آنها رو رودها بیش از همیشه آب دارند، این رود از همه وقت كمتر آب دارد.
اشتباه مؤلف در اینست كه اگر علت اصلی افزایش آب رودها نزول باران باشد چگونه ممكن است رود نیل كه از ناحیهای میآید كه در فصلی معین بگفته خود مؤلف باران هرگز نمیبارد، در همان فصل آب آن افزایش مییابد (كتاب دوم- بند 22) نقص بفان هردوت در اینست كه خود مدعی است درباره طغیان نیل در فصل گرما صحبت میكند، در حالیكه عملا از تقلیل آب آن در دیگر فصول سال سخن میگوید
ص: 102
و مطلب را طوری بیان میكند كه بنظر میرسد وضع نیل در زمان طغیان، وضع عادی آنست و وضع آن در دیگر فصول سال وضعی است استثنائی، در حالیكه درحقیقت عكس اینست.
استدلالی كه متقدمین هردوت درباره علل افزایش آب نیل كردهاند و هردوت در بند 20 و 21 و 22 و 23 درباره چند تن از آنان و از جمله درباره استدلال تالس و هكاته و دیوژن و آناكساگور بحث كرده و آنها را مورد انتقاد قرار داده البته قابل انتقاد است، ولی استدلالی كه خود درباره علت افزایش آب نیل میكند بمراتب از استدلال آنان سستتر است.
ص: 103
اوترپ)Euterpe(
ص: 104
اوترپ(Euterpe)
1- همینكه كوروش درگذشت «1»، كبوجیه جانشین او شد «2». وی فرزند كوروش و كاساندان «3» دختر فارناسپ «4» بود. چون كاساندان قبل از كوروش درگذشت كوروش عزاداری بسیار كرد و فرمان داد تمام اتباعش نیز عزاداری كنند. كبوجیه كه فرزند كوروش از این زن بود، مردمان یونی «5» و ائولی «6» را بردگان و غلامان موروثی پدر خود میانگاشت. وی تصمیم گرفت با كشور مصر بجنگد و برای اینكار علاوه بر دستههای سربازی كه در داخل كشور خود مجهز كرده بود دسته سربازان یونانی را نیز كه فرماندهی آنرا بعهده داشت با خود برد «7».
______________________________
(1) كوروش پادشاه بزرگ هخامنشی در تابستان سال 529 قبل از میلاد درگذشته بود.
(2) هردوت ضمن بیان این مطلب كه پس از مرگ كوروش سلطنت به كبوجیه رسید اشارهای به نفاق و اختلافات و شورشهائی كه گزنفون در آخرین فصل كتاب سیروپدی)Syropedie( بآن اشاره میكند نكرده است، در حالیكه بنا باظهار مورخ اخیر كبوجیه بر سر جانشینی كوروش با شورشهای متعدد روبرو شد (سیروپدی- فصل آخر).
(3))Cassandane( زوجه كوروش و مادر كبوجیه.
(4))Phrnaspe( - فارناسپ نیز خود از خاندان هخامنشی بود (هردوت كتاب سوم- بند دوم).
(5))Ionie( - ناحیهای از آسیای صغیر در دنیای باستان كه بین خلیج فعلی ازمیر و مندلیا)Mendelia( قرار داشت و یونانیان مهاجر در آن سكونت كرده بودند و بنام آنها یونی نامیده شده بود.
(6))Eolie( - ناحیهای از آسیای صغیر كه قوم ائولی پس از فرار از یونان در آنجا مستقر شد.
(7) درباره اولین فتح مصر بین مورخان قدیم اختلاف است. هردوت در بند 153 از كتاب اول خود مدعی است كه كوروش با آمازیس)Amasis( فرعون مصر بجنگ پرداخت و علت لشگركشی او بمصر بعقیده او كمكی بود كه فرعون مصر به كرزوس پادشاه لیدی كرده بود بقیه حاشیه در صفحه بعد
ص: 105
كلیاتی درباره مصر: نیل
2- قبل از شروع سلطنت پسامتیك «1» مصریها خود را قدیمترین قوم جهان تصور میكردند. ولی از موقعی كه پسامتیك به سلطنت رسید و تصمیم گرفت بداند كه حقیقتا كدام ملت قدمت بیشتری دارد، اهالی فریژیه «2» را قدیمتر از خود میدانند.
و پس از فریژیها خود را قدیمترین ملت جهان تصور میكنند. پسامتیك برای اطلاع از این امر كسب خبر بسیار كرد ولی نتوانست وسیلهای بیاید تا بداند كدام قوم قدیمترین قوم جهان است. تدبیری كه او برای این مقصود اندیشید چنین بود: وی دو طفل نوزاد را كه از پدر و مادری گمنام بودند به چوپانی سپرد و باو دستور داد آن اطفال را بجائی كه گوسفندانش را نگهداری میكرد ببرد و هردو آنها را بترتیبی كه اینجا شرح داده میشود تربیت كند. دو طفل میبایستی در كلبهای مجزا و تنها زیست كنند و هیچكس در برابر آنان كلمهای بر زبان جاری نسازد. در ساعت معین چوپان باید چند بز به نزد آنان ببرد و همینكه آنان را از شیر این بزها سیر كرد مواظبتهای دیگر نیز از آنان بكند. علت اینكه پسامتیك این تصمیمات را گرفت و این اوامر را صادر كرد این بود كه میخواست بداند كه همینكه دوره فریاد زدن این اطفال سپری شد برای اولین بار كدام كلمه بر زبان آنها جاری میشود. پس چنین كردند كه دستور داده بود.
مدت دو سال چوپان آنچه شرح داده شد اجرا كرد و روزی كه او در را گشود و به كلبه اطفال وارد شد، اطفال در حالیكه خود را بپای او انداخته بودند دستان
______________________________
بقیه حاشیه از صفحه قبل
(هردوت كتاب اول، بند 77) هردوت غیر از این مطلبی دیگر اضافه نمیكند در حالیكه گزنفون در سیروپدی مدعی است كه كوروش سراسر مصر را مطیع خود كرد (سیروپدی جلد یك، بند 1 و 4).
كبوجیه از سال 533 تا 512 قبل از میلاد در پارس سلطنت كرد. در سال 525 به مصر لشگر كشید و بشرحی كه هردوت در آغاز كتاب سوم خود نقل میكند این كشور را تسخیر كرد.
(1)Psametique- پادشاه سائیس)Sais( و ممفیس، مؤسس شانزدهمین سلسله باستان مصر در 666 قبل از میلاد و اصلاحكننده نیروی نظامی این كشور در سده هفت قبل از میلاد
(2)Phyrgie- ناحیه مركزی آسیای صغیر كه در عهد عتیق محل اقامت شاخهای از اقوام پدر بود تروآ)Troie( شهر معروف باستان ناحیه قرار است.
ص: 106
خود را بسوی او گشودند و كلمه بكو)Becos( را بر زبان جاری كردند. «1»
بار اول كه چوپان این صدا را شنید بروی خود نیاورد، ولی چون هربار كه برای مواظبت وارد میشد اطفال همان كلمه را بطور مداوم بر زبان جاری میكردند، موضوع را به پادشاه اطلاع داد و بفرمان پادشاه اطفال را در برابر او حاضر كردند.
چون پسامتیك نیز بنوبه خود همان كلمه را شنید تحقیق كرد كه كدام قوم چیزی را «بكو» مینامد. تحقیقات او بر وی فاش ساخت كه اهالی فریژیه نان را چنین مینامند. «2» بدین ترتیب مصریها اساس قضاوت خود را این حادثه قرار دادند و تصدیق كردند كه قدمت قوم فریژیه از آنان بیشتر است. چنین بود شرح این مطلب بقسمی كه كاهنان هفستوس «3» در ممفیس «4» برای من نقل كردهاند. ولی بعضی از یونانیان ضمن ادعاهای باطل دیگری كه كردهاند مدعی شدهاند كه پسامتیك امر كرد زبان چند زن را بریدند و این اطفال را نزد آنان گذارد.
3- این بود داستانی كه كاهنان درباره این اطفال و درباره طرز نگاهداری آنان برای من نقل كردند. در جریان مصاحباتی كه در ممفیس با كاهنان هفسیوس برای من دست داد از مطالب دیگری نیز مطلع شدم. و نیز به شهر تب «5» و هلیوپولیس «6»
______________________________
(1) ظاهرا «بكو» باید تقلیدی از صدای بز باشد. احتمال میرود كه این افسانه در آغاز كار جنبه شوخی داشته و سراینده آن قصد داشته با این افسانه ادعاهای مصریان و تحقیقات بیهوده و زائد آنان را تخطئه كند زیرا اطفال زندانی در تمام مدت حیات كوتاه خود فقط با صدای بز آشنا شده بودند ولی در متن هردوت دلیلی كه حاكی از آن باشد كه مؤلف قصد تمسخر مصریان را داشته باشد مشاهده نمیشود.
(2) كلمه «بكو» در كتیبههای فریژیه بطور مكرر مشاهده شده و حتی در جزیره قبرس نان را چنین مینامیدهاند.
(3)Hephaistos- مردم عهد عتیق هریك از خدایان خود را بمحلی نسبت میدادهاند بقسمی كه هرشهر خدائی غیر از خدای شهرهای دیگر داشت. هفستوس خدای شهر ممفیس و نام مصری آن فتاه)Phtah( بوده است. این رب النوع همانست كه یونانیان وولكم)Vulcam( مینامند و خداوند آتش و آهن بوده است.
(4)Memphis
(5)Thebes
(6)Heliopolis
ص: 107
سفر كردم تا درباره همین مسئله تحقیق كنم و مایل بودم بدانم در آنجا نیز با آنچه در ممفیس بمن گفته شده بود موافق میباشند، زیرا معروف است كه كاهنان هلیوپولیس عالمترین كاهنان مصری میباشند «1». و اما آنچه درباره خدایان از دهان آنان شنیدهام حاضر بنقل آن نیستم و فقط به نقل اسامی شخصیتهای الهی اكتفا میكنم.
زیرا تصور میكنم در این باره عقیده همه مردمان یكسان است «2». و اگر به نكاتی چند در این باره اشاره میكنم بعلت آنست كه در نقل تاریخ خود به آن مجبور خواهم شد «3».
4- درباره مسائل انسانی آنها باتفاق آراء بمن گفتند كه مصریان نخستین مردمانی هستند كه سال را اختراع كردهاند و فصول آن را به دوازده قسمت تقسیم كردهاند.
كاهنان عقیده داشتند كه مصریان با ملاحظه و دقت در ستارگان این اختراع را ابداع كردهاند. بعقیده من تقویم مصریان از تقویم یونانیان بهتر تهیه شده زیرا یونانیان هردو سال یكبار برای حسن ترتیب فصول یك ماه اضافی بآن میافزایند «4» در حالیكه مصریان دوازده ماه خود را به سی روز تقسیم میكنند و در آخر هرسال
______________________________
(1) ممفیس شهر خدای فتاه)Phtah( ، تب شهر خدای آمون)Amon( و هیلپوپولیس شهر خدای را)Ra( بود. دو شهر اول واجد اهمیت سیاسی خاصی بودند در حالیكه شهر سوم فقط اهمیت مذهبی و علمی داشت.
(2) معلوم نیست قصد واقعی هردوت از نقل این عبارت چیست. ظاهرا چنین استنباط میشود كه همان حس تحقیری كه نسبت به خدایان مصری ابراز میكند به خدایان دیگر اقوام و از جمله افسانههای میتولوژی یونان باستان نیز ابراز میكند و منشاء این عقاید را یكی میداند.
(3) هردوت ضمن شرح تاریخ مصر پیوسته درباره مسائل مربوط به مذهب مصریان قدیم با احتیاط سخن گفته و هربار كوشیده است به بهانهای از شرح و تفصیل مطلب شانه خالی كند بعضی از محققان و از جمله سیس)Sayce( عقیده دارند كه این احتیاط هردوت و اجتناب او از وارد شدن در مسائل مربوط به مذهب مصریان قدیم بعلت نقص اطلاعات او در این زمینه بوده است.
(4) غرض یونانیان از این طرز محاسبه آن بود كه گردش فصول را در تاریخ معینی از سال تثبیت كنند. این طرز محاسبه برای جبران این نقیصه كافی نبود، ولی در هرحال از طرز محاسبهای كه در بند 32 از كتاب اول بآن اشاره شد بمراتب صحیحتر بنظر میرسد زیرا سال معمولی یونانی برخلاف آنچه در این بند گفته شده 354 روز بوده است نه 360 روز (هردوت- كتاب اول- بند 32).
ص: 108
پنج روز اضافی بآن میافزایند و بدین ترتیب گردش فصول همیشه برای آنان در تاریخ معین میباشد «1». این كاهنان عقیده داشتند كه مصریان نخستین كسانی هستند كه اسامی دوازدهگانه مخصوص خدایان را برای دوازده تن از خدایان بكار بردهاند و بعدها یونانیان از آنان تقلید كردهاند «2». و نیز مصریان نخستین كسانی هستند كه برای خدایان قربانگاه و مجسمه و معبد برپا كردهاند و پیكرهائی در سنگ تراشیدهاند. «3»
درباره بسیاری از این مسائل كاهنان با واقعیاتی صحت گفتار خود را ثابت میكردند.
و نیز آنان برای من نقل كردند كه نخستین پادشاهی كه از بنی نوع انسان در مصر سلطنت كرده مین «4» نام داشته و در زمان او باستثنای ناحیه تب «5» سراسر مصر باتلاق بوده و آن قسمت از كشور مصر كه امروز زیر دریاچه موریس «6» قرار دارد در آن زمان وجود نداشته «7» در حالیكه امروز برای رسیدن باین دریاچه باید مدت هفت
______________________________
(1) درحقیقت سال مصری بمقدار یك نیمروز كسری داشته. ظاهرا مصریان باین نقیصه پی برده بودهاند ولی هرگز درصدد برنیامده بودند كه آنطور كه بعدها در تقویم ژولین این نقیصه اصلاح شد آنرا اصلاح كنند.
(2) بین خدایان دوازدهگانه مصر و یونان باستان مختصر اختلافی موجود است. برای مثال نام پوزئیدون)Poseidon( كه یكی از خدایان دوازدهگانه یونان باستان است در صورت اسامی خدایان مصری مشاهده نمیشود (بند 43 همین كتاب).
(3) مقصود مؤلف همانست كه در اصطلاح هنری كندهكاری یاBas -reliefمینامند.
(4) نظر مؤلف از بكار بردن اصطلاح «بنی نوع انسان» در این مقام آنست كه مین)Min( یا منس)Menes( نخستین پادشاهی از نوع بشر بود كه بعد از خدایان در مصر به سلطنت رسیده است. مصریان باستان معتقد بودند كه نخستین پادشاهان آنان از خدایان بودهاند (بند 144 همین كتاب) و مین نخستین پادشاهی است از نوع بشر كه در مصر به سلطنت رسیده است. ظاهرا قبل از این پادشاه مصر بدو قسمت علیا و سفلا تقسیم شده بود ولی او موفق شد در حدود 5000 سال قبل از میلاد وحدت مصر را تأمین و سلطنت خود را مستقر كند.
(5)Thebes- شهر مصر باستان و یكی از معروفترین شهرهای عهد عتیق كه امروز خرابههای آن بنام كارناك ولوكسور در محل باقی است.
(6)Moeris- یكی از دریاچههای مصر باستان كه امروز قسمتی از آن باقی است و بركة الكرون نام دارد.
(7) مقصود قسمتی است كه بین ساحل دریای مدیترانه و دریاچه موریس قرار داشت.
ص: 109
روز در طول شط بحرپیمائی كرد «1».
5- آنچه آنها درباره كشور خود نقل میكردند بنظر من صحیح آمد. زیرا یك شخص منصف بیآنكه قبلا چیزی درباره مصر شنیده باشد فقط با مشاهده این كشور میتواند متوجه شود كه آن قسمت از مصر كه یونانیان با كشتی بآن سفر میكنند «2» قطعه خاكی است كه هدیه شط میباشد «3» و بعدها به كشور مصریان اضافه شده است.
همچنین است قسمتی كه هنوز در بالای این دریاچه بفاصله سه روز بحرپیمائی از ساحل قرار گرفته، كه با اینكه تا امروز كاهنان آنرا تأیید نكردهاند، آن نیز نظیر آن میباشد. «4» اكنون كمی درباره چگونگی خاك مصر سخن میگویم: نخست آنكه اگر شما از راه دریا وارد شوید و در فاصله یك روز از ساحل باشید چنانچه میلهای
______________________________
(1) این ادعای هردوت كه مصر باستان را باستثنای ناحیه تب باتلاقی میدانسته صحیح نیست زیرا از آغاز دوره امپراتوری قدیم مصر و از زمان منس و جانشینان او شهر پلوز)Peluse( و بعضی شهرهای دیگر در ناحیه مصیب رود نیل وجود داشته است. درباره محل دقیق نقطهای كه هردوت بآن اشاره میكند (دریاچه موریس) بین محققان اختلاف است.
یكی از محققان معاصر فرانسوی بنام سوردیل)Sourdille( عقیده دارد كه این نقطه در محلی قرار داشت كه امروز بحر یوسف در همان محل از نیل جدا میشود. ) Sourdille: voyaged' Herodote en Egypte, p. 121 (
یكی دیگر از محققان بنام اهرنبرك)Ehrenberg( عقیده دارد كه مسافت «یك روز راه» در نظر هردوت بمراتب از آنچه سوردیل حساب میكند كمتر و باحتمال زیاد نقطهای كه مؤلف بآن اشاره میكند به ساحل نزدیكتر بوده و شاید در اطراف فایوم)Fayoum( امروز بوده است.
(2) ممكن است مقصود مؤلف از این قسمت از خاك مصر منطقه نیل تا حدود شهر ممفیس باشد كه در آن زمان محل رفتوآمد یونانیان بود.
(3) اصطلاح «هدیه شط» یكی از اصطلاحاتی است كه هكاته معروف غالبا در نوشتههای خود بكار میبرده. بكار بردن این اصطلاح از طرف هردوت یكی از دلایل كسانی است كه عقیده دارند هردوت مطالب خود را از هكاته نقل كرده.
(4) سوردیل)Sourdille( محقق معاصر فرانسوی معتقد است كه این قسمت از ناحیهای شروع میشود كه نخستین انشعاب نیل قبل از بحر یوسف از رود نیل جدا میشود ولی اگر اشتباهی كه سوردیل درباره محل دریاچه موریس)Moeris( به هردوت نسبت داده است و در توضیح خارج از متن بدان اشاره شد صحت نداشته باشد این قسمت بایستی از ناحیه بحر یوسف شروع میشده باشد.
ص: 110
بكف دریا بزنید گل بالا خواهد آمد و فاصله شما تا عمق دریا فقط پانزده توآز «1» خواهد بود. همین امر دلیلی است بر اینكه خاك ساحل تا این فاصله از دریا پیش آمده است. «2»
6- دلیل دوم، سرزمین اصلی مصر است كه طول آن در ساحل به شصت سكن «3» میرسد و این درصورتی است كه همانطور كه ما عادت داریم حدود آنرا خلیج پلنتینت «4» و دریاچه سربونیس «5» كه كوه كازیوس «6» در كنار آن قرار دارد بدانیم. بنابراین از این دریاچه ببعد شصت «سكن» فاصله است. آن قسمت از مردم مصر كه زمین كمتری دارند آنرا با توآز «7» اندازه میگیرند ولی آنها كه زمین بیشتری دارند
______________________________
(1) توآز)Toise( برابر است با یك متر و 776 میلیمتر (توضیح درباره واحد مقیاس اوزان و مقادیر در یونان باستان- صفحه 33). اگر مقصود مؤلف این باشد كه در همان محل كه میلهای بدریا میزنند و گل بالا میآید عمق آن پانزده توآز است باید گفت كه انتخاب مثال بجا نبوده زیرا میلهای كه باین فاصله بعمق دریا برسد بظن قریب بیقین در دسترس بشر آن روز نبوده.
(2) هردوت برای اثبات این ادعای خود علاوه بر این استدلال اولیه كه مبتنی بر چگونگی نوع گل كف دریا است از بند 10 ببعد مدارك و دلایل دیگری ارائه میدهد كه در سرزمین مصر بدست آورده، و قبل از آن در بند 6 تا 9 درباره اوزان و مقادیر و عادات و رسوم مصریان سخن میگوید.
(3) سكن)Skene( یا سكونز)Schoenes( واحد اندازهایست كه هردوت در كتاب دوم خود برای سنجش فواصل در مصر بكار برده. هر سكن با 60 ستاد برابر است و بواحد امروز مساویست با ده كیلومتر و 656 متر. با این حساب طول ساحل مصر در زمان هردوت 639 كیلومتر و 360 متر بوده (رجوع شود به توضیح خارج از متن درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان).
(4)Plinthinete
(5)Serbonis
(6) كازیوس)Casios( كوه معروفی است در نزدیكی محل شهر قدیم پلوز. كوهی بهمین نام نیز در سوریه وجود داشته كه به سلسله جبال لبنان منتهی میشده است.
(7) توآز)Toise( یا ارژی)Orgye( برابر شش پا یا یك متر و 776 میلیمتر بود (یادداشت شماره 1 همین صفحه و توضیح خارج از متن درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان)
ص: 111
آنرا با ستاد «1» اندازهگیری میكنند. آنها كه خیلی بیشتر دارند با پارازانژ «2» و آنها كه بمقدار بیشتری دارند با سكن «3» اندازهگیری میكنند. پارازانژ برابر سی ستاد است در حالیكه سكن كه یك واحد اندازه مصری است برابر شصت ستاد است.
7- بدین ترتیب جبهه ساحل مصر به سه هزار و ششصد ستاد میرسد. وقتی از دریا بسوی هلیوپولیس «4» بداخل مصر پیش میرویم سرزمین مصر وسیعتر میشود. خاك آن سراسر هموار و غنی از آب و بصورت گلولای است. برای اینكه از ساحل به هلیوپولیس برویم همان مقدار راه باید طی كنیم كه بین قربانگاه خدایان دوازدهگانه در شهر آتن و معبد زوس المپی در پیز «5» باید طی كنیم. چنانچه این حساب را بكنیم مشاهده میكنیم كه اختلافی كه مانع از تساوی این دو راه است كم است و از پانزده ستاد تجاوز نمیكند؛ زیرا فاصله آتن تا پیز فقط پانزده ستاد كم دارد تا به پانصد ستاد برسد، در حالیكه فاصله دریا تا هلیوپولیس درست همین مقدار است.
8- از شهر هلیوپولیس ببعد خاك مصر باریك میشود. از یك طرف محدود است به سلسله جبال عربستان كه از شمال بجنوب بسوی بادنوتوس «6» كشیده شده و بیانقطاع در داخل در جهت دریائی كه اریتره «7» نامیده میشود ادامه مییابد. در همین كوهستان
______________________________
(1) ستاد)Stade( واحد طول و برابر 177 متر و 6 سانتیمتر (رجوع شود به توضیح خارج از متن درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان).
(2) پارازانژ)Parasange( واحد اندازه در پارس قدیم و برابر سی ستاد یعنی 5 كیلومتر و 328 متر (رجوع شود به توضیح خارج از متن درباره اوزان و مقادیر در یونان قدیم)
(3) رجوع شود به یادداشت شماره 3 صفحه قبل.
(4)Heliopolis- از شهرهای مصر باستان كه امروز ویرانههای آن در نزدیكی قاهره برپا است.
(5)Pise- از شهرهای قدیم پلوپنز واقع در یونان باستان كه در آن معبدی در نزدیكی كوه معروف المپ قرار داشت (این شهر غیر از شهری است كه بعدها بهمین نام در ایتالیا تأسیس شد)
(6) هردوت برای تعیین جهات اصلی اصطلاحاتی بكار برده كه خاص تاریخ او است، چه وی غالبا چهار جهت را از روی جهت بادها مشخص كرده و باد نوتوس)Notos( در نظر او نشانه جنوب است (رجوع شود به مقدمه: توضیحی درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان)
(7) هردوت سراسر دریای سرخ و اقیانوس هند را دریای اریتره)Erythree( مینامیده است.
ص: 112
است كه معادن سنگهائی كه برای بنا كردن اهرام ممفیس استخراج كردهاند وجود دارد. در این محل كوهستان بپایان میرسد و در جهتی كه من شرح دادم «1» آن پیچ میخورد. در آن قسمت كه این كوه از همهجا از شرق به غرب عریض طولتر است بطوریكه شنیدهام به دو ماه مسافت میرسد و در جهت مشرق در حوالی آن كندر بدست میآید. «2» این بود شرح این كوهستان.
در طرفی كه مصر به لیبی متصل است نیز كوه سنگی دیگری وجود دارد كه اهرام بر روی آن ساخته شده و امروز از شن مستور است. این كوه نیز در همان جهت سیر میكند كه قسمتی از كوههای عربستان كه در طرف جنوب قرار دارند سیر میكنند. بنابراین از هلیوپولیس ببعد قسمتی از كشور مصر چندان وسعتی ندارد و اگر در طول رود بالا رویم كشور مصر در طول چهار روز مسافت راه «3» باریك میشود.
این قسمت دشت است و بنظر من در باریكترین ناحیه آن فاصله بین كوههای عربستان و كوهی كه به كوه لیبی معروف است در حدود دویست ستاد میباشد «4». بعد از آن بار دیگر سرزمین مصر پهن میشود. «5»
______________________________
(1) مقصود مؤلف از این اشاره محلی است كه سنگهای اهرام ممفیس را استخراج میكردهاند و نیز ممكن است مقصود دریای اریتره باشد.
(2) ظاهرا هردوت در این مقام اشتباه كرده و بعضی قسمتهای شبهجزیره عربستان را بجای آن قسمت از سرزمین عرب كه بین نیل و دریای سرخ قرار داشته گرفته.
(3) جای تعجب است كه هردوت طول این قسمت از سرزمین مصر را با چهار روز راهپیمائی برابر دانسته. احتمال زیاد میرود كه اصطلاح «چهار روز» كه در نسخ خطی موجود مشاهده شده اشتباه بوده و در اصل «چهارده روز» بوده باشد.
(4) این تخمین مسافت نیز تا حدی اغراقآمیز بنظر میرسد (رجوع شود به توضیح خارج از متن).
(5) از این قرار هردوت سرزمین مصر را بشكل قیفی دو سر مجسم میكند كه در محلی عرض آن تنگ و در دو طرف آن گشاد میشود. درینصورت باید تصور كرد كه مؤلف دچار اشتباه شده و خود در محل شاهد وضع سرزمین مصر نبوده، زیرا دره نیل در بعضی از قسمتهای جنوبی بقدری تنگ میشود كه به بستر رودخانه محدود میگردد و پس از آن هرگز عریض نمیشود.
ص: 113
9- چنین است حدود این كشور. از هلیوپولیس تا تب «1» در طول رود نه روز راه است و طول آن به چهار هزار و هشتصد ستاد یعنی هشتاد و یك سكن میرسد «2». اگر تمام اندازههای مصر را به ستاد نقل كنیم چنین میشود: در ساحل دریا بطوریكه قبلا نقل كردم طول این كشور سه هزار و ششصد ستاد است. و اكنون تعیین میكنم كه فاصله دریا تا شهر تب در داخل سرزمین مصر چه مقدار است. این فاصله شش هزار و صد و بیست ستاد است «3». از شهر تب تا شهری كه الفانتین «4» نام دارد هزار و هشتصد ستاد است «5».
10- بطوریكه كاهنان نقل میكنند و من خود نیز چنین احساس كردم، قسمت اعظم سرزمینی كه از آن سخن گفتم خاكی است كه بوسیله رود نیل به خاك مصریان افزوده شده. درفاصله بین دو كوه كه در بالای شهر ممفیس قرار دارد و من از آن سخن گفتم بنظر من در گذشته خلیجی وجود داشته مانند حوالی ایلیون «6»، توترانی «7» افز «8» و منطقه دشت مآندر «9» تا حدی كه بتوان این مثالهای كوچك را با موارد
______________________________
(1)-Thebes
(2)- اگر مسافت بین هلیوپولیس و تب نه روز راهپیمائی و برابر 4800 ستاد بوده است از این قرار بحساب هردوت هرروز راه برابر است با 540 ستاد. درینصورت طول نپل از دریا تا الفانتین)Elephantine( كه برابر 7920 ستاد بوده (یادداشت بند 9) در پانزده روز طی میشده است، در حالیكه فاصله الفانتین تا سائیس)Sais( در بند 175 بیست روز راه ذكر شده.
(3) از آنچه مؤلف در آخر بند 7 نقل میكند رقمی بزرگتر بدست میآید (6360- 4860+ 1500). درینصورت یا مؤلف درین محل اشتباه كرده و یا این فاصله را بخط مستقیم با حذف پیچ و خمهای آن نقل كرده است.
(4) الفانتین)Elephantine( آخرین نقطه سرحدی مصر و سودان است كه امروز به جزیرة الاسوان معروف است.
(5)- این فاصله هزار و هشتصد و بیست ستاد بوده و ظاهرا هردوت درین قسمت بیست ستاد آنرا كم كرده است (رجوع شود به توضیح خارج از متن).
(6)- ایلیون)Ilion( یا ایلیوم)Iliom( نام محل قدیم ناحیه تروآ است در آسیای صغیر.
(7)-)Teuthranie(
(8)Ephese- از بنادر باستان در ساحل آسیای صغیر.
(9)- مآندر)Meandre( یا)Meander( رودی بوده است كه از فریژیه بقیه حاشیه در صفحه بعد
ص: 114
بزرگ مقایسه كرد. زیرا رودهائی كه با رسوب خود این كشورها را تشكیل دادهاند هیچیك از حیث اهمیت شایسته مقایسه با یكی از دهانههای نیل كه بتعداد پنج میباشند نمیباشند. رودهای دیگری نیز وجود دارد كه به بزرگی رود نیل نمیباشند ولی نتایج مهمی از آنها بدست آمده است. از این قبیل است رود آكلوس «1» كه در آكارنانی «2» جاری است. این رود كه بدریا میریزد تاكنون نیمی از جزایر اشیاند «3» را به قاره متصل كرده است.
11- در عربستان در نزدیكی مصر یك خلیج بحری وجود دارد «4» كه از دریائی كه اریتره «5» مینامند در داخل خشكی وارد میشود و عرض و طول آن بشرحی است كه نقل میكنم:
در جهت طول اگر از اعماق خلیج حركت كنیم و برای خروج بسوی دریا پیش رویم با استفاده از پاروی قایقرانی باید چهل روز بحرپیمائی كرد. در جهت عرض در نقطهای كه خلیج از دیگر نقاط پهنتر است یك نیم روز بحرپیمائی لازم است. «6» هرروز جزر و مد دریا در این محل محسوس است. عقیده من اینست كه سرزمین مصر نیز خلیجی نظیر آن بوده است. این خلیج از دریای شمال «7» بداخل حبشه پیش میرفته، در حالیكه خلیج عربستان از دریای جنوب بطرف سوریه میرفته و هردو خلیج بفاصله
______________________________
بقیه حاشیه از صفحه قبل
سرچشمه میگرفته و سرزمین لیدی را از كاری)Carie( مجزا مینموده و در شمال شهر معروف ملط بدریای اژه میریخته. این رود امروز میندر نام دارد.
(1)-Achelos- رودی كه در ناحیه آكارنانی در یونان مركزی بدریای یونی میریخت.
(2)Acarnanie- ناحیهای از یونان مركزی در ساحل دریای یونی كه شهر معروف آرگوس در آن بنا شده بود.
(3)-Echiandes- مجمع الجزایر یونان در مدخل خلیج كورنت.
(4) مقصود از «خلیج بحری» دریای احمر است.
(5) دریای اریتره در قدیم شامل دریای احمر و اقیانوس هند بوده است.
(6) مسافت لازم برای بحرپیمائی با قایق در عرض دریای سرخ در عریضترین نقطه آن قطعا بیش از نیم روز بحرپیمائی بوده و برای قایقرانی در عرض خلیج سوئز كه بمراتب تنگتر از دریای احمر است لااقل نیم روز بحرپیمائی لازم بوده است.
(7)- مقصود از «دریای شمال» دریای مدیترانه است.
ص: 115
بسیار اندك دركنار هم قرار داشتهاند و فقط قطعه باریكی از خشكی آنها را از هم جدا میكرده است «1». حال اگر فرض كنیم روزی رود نیل تغییر مسیر دهد و در خلیج عربستان بدریا ریزد چه چیز مانع خواهد شد كه این خلیج را مثلا در فاصله بیست هزار سال پر نكند؟ من شخصا عقیده دارم كه حتی در مدت ده هزار سال هم آنرا پر خواهد كرد. درینصورت چگونه ممكن است در طی زمانی كه قبل از دوره ما بوده خلیجی حتی اگر بمراتب بزرگتر از آن خلیج باشد بوسیله شطی باین اهمیت و این فعالیت پر نشده باشد؟
12- بنابراین من شخصا بآنچه از قول آنان درباره مصر نقل كردم باور دارم و اطمینان كامل دارم كه چنین است و دلیل من اینست كه ملاحظه میكنم خاك مصر نسبت به سواحل مجاور در دریا پیشرفتگی دارد و در كوهستانهای آن بقایای حیوانات صدفی و قشر نازك نمكی مشاهده میشود، بحدی كه اهرام مصر نیز شوره زدهاند. و نیز تنها نقطه كشور كه در آن شن مشاهده میشود كوهستانی است كه بالای شهر ممفیس قرار دارد و ما از آن سخن گفتیم.
باید اضافه كنم كه مصر از لحاظ نوع خاك نه با عربستان كه در همسایگی آنست شباهت دارد و نه با افریقا و نه با سوریه، یعنی آن قسمت از سواحل عربستان كه محل اقامت سوریها میباشد. خاك مصر سیاه و بسیار نرم است و از گلولای رسوبی كه شط از سرزمین حبشه آورده است تشكیل شده. در حالیكه ما میدانیم كه خاك افریقا سرخرنگ و شنزار است و خاك عربستان و سوریه از سنگ و خاك سرخ میباشد.
13- اكنون مدرك مهم دیگری كه درباره این كشور از كاهنان شنیدهام نقل میكنم:
______________________________
(1)- از آنچه هردوت درباره گذشته خلیج خیالی مصر نقل میكند چنین نتیجه گرفته میشود كه این خلیج نهتنها شامل نواحی مصب رود نیل بوده، بلكه قسمت مهمی از دره این رود را نیز شامل بوده است. نظر مؤلف این نیست كه این دو خلیج باهم مربوط بودهاند، بلكه مقصود او اینست كه این دو خلیج بفاصله كمی موازی باهم قرار گرفته و یكی با اقیانوس هند و دیگری با دریای مدیترانه مرتبط بودهاند.
ص: 116
در زمان پادشاهی كه موریس «1» نام داشته هربار كه مد رودخانه لااقل به هشت آرنج «2» میرسید آن قسمت از خاك مصر كه در پائین ممفیس قرار داشت آبیاری میشد. درموقعی كه كاهنان این مطلب را برای من نقل میكردند فقط نهصد سال از مرگ موریس میگذشت «3» در حالیكه امروز اگر رود بمقدار شانزده و یا لااقل پانزده آرنج بالا نیاید آب آن به زمینهای اطراف سوار نمیشود.
اگر خاك این كشور بنسبتی كه گفته شد بالا رود و بهمان نسبت بر آن افزوده شود مصریانی كه در نواحی سفلای دریاچه موریس «1» و بخصوص در ناحیهای كه به مصب نیل معروف است سكونت دارند چون نیل دیگر خاك آنان را مشروب نخواهد كرد باید بعقیده من در تمام مدت زمان از آنچه كه هنگامی خود یونانیان را بدان تهدید میكردهاند رنج برند. توضیح آنكه چون مصریان شنیده بودند كه سراسر كشور یونان بوسیله باران مشروب میشود و مانند كشور آنان آب آن از رودخانهها نیست، مدعی شده بودند كه روزی یونانیان از این امید بزرگ خود «4» مأیوس خواهند شد و بطرز وحشتناكی از گرسنگی خواهند مرد. مقصود آنها این بود كه اگر خداوند اراده كند كه باران نیاید و خشگی ادامه یابد چون یونانیان از هیچجا غیر از آسمان انتظار رسیدن آب ندارند با قحطی روبرو خواهند شد.
14- آنچه مصریان درباره یونانیان گفتند بجای خود درست است. ولی اكنون
______________________________
(1)-Moeris- از قدیمترین پادشاهان مصر كه از 1736 تا 1726 قبل از میلاد در مصر سلطنت كرده و آثار زیادی از خود باقی گذارده. معروفترین این آثار دریاچهای بوده كه بنام خود او موریس خوانده میشده.
(2)- آرنج)Coudee( واحد طول در یونان باستان و برابر 444 میلیمتر (رجوع شود به فصل مقدماتی درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان).
(3)- بعقیده هردوت موریس)Moeris( دو نسل قبل از پروته)Protee( كه معاصر جنگ معروف تروآ)Troie( بوده میزیسته و بشرحی كه در بند 145 همین كتاب مدعی است این جنگ كمی بیش از هشتصد سال قبل از این پادشاه روی داده. از این ضدونقیض گوئی باید چنین نتیجه گرفت كه موریس مدتها بعد از تاریخی كه او نقل میكند میزیسته.
(4)- روشن نیست كه مقصود هردوت از «امید بزرگ» یونانیان كه از قول مصریان نقل میكند چیست:
ص: 117
ملاحظه كنیم وضع خود مصریان چگونه است؟
من اكنون وضع آنان را شرح میدهم. اگر همانطور كه قبل از این گفتم قسمتی از كشور كه در پائین ممفیس قرار دارد (و همین قسمت است كه افزایش مییابد) از حیث ارتفاع بهمان نسبت گذشته افزایش یابد آیا آندسته از مصریان كه در این قسمت سكونت دارند غیر از مردن از گرسنگی كاری میتوانند بكنند؛ زیرا خاك آنها از آب باران محروم است و رود هم نمیتواند مزارع آنان را از آب خود مشروب كند. درحالحاضر بین تمام كسانی كه در كشورهای دیگر و در بقیه مصر سكونت دارند بدون شك آنها تنها كسانی هستند كه با حداقل زحمت از حاصل زمین بهرهمند میشوند. آنها احتیاج ندارند كه زمین را با خیش بشكافند و بیل بزنند یا هیچیك از زحماتی را كه دیگر اقوام برای برداشت محصول متحمل میشوند بر خود هموار سازند «1». همینكه رود خودبخود مزارع آنان را مشروب میكند و پس از آبیاری به بستر خود باز میگردد هریك از آنان به بذرافشانی مزرعه خود مشغول میشوند و خوكهای خود را در آن رها میكنند. «2» وقتی این حیوانات مزرعه را لگدمال و بذر را در خاك فروكردند منتظر فصل برداشت میشوند و در این موقع نیز گندم را بوسیله لگدمال كردن خوكها میكوبند و محصول را جمعآوری میكنند «3».
______________________________
(1)- ظاهرا مؤلف در اینجا دچار اشتباه شده زیرا مدارك زیادی در دست است كه ثابت میكند در آن زمان بیل و خیش آنطور كه هردوت تصور میكرده در مصر ناشناس نبوده. بعلاوه هردوت باین نكته توجه نداشته كه حفظ و نگاهداری مجاری نیل و تنظیم آنها خود مستلزم زحمات و مشقاتی بوده كه شاید از زحمت شخم زدن كمتر نبوده باشد.
(2)- در مصر باستان چنین معمول بوده كه برای لگدمال كردن بذور و فروكردن آن در گلولای نیل از خوك استفاده میكردهاند. تصویر خوك بر غالب نقاشیهای مصری كه صحنههای زراعت را نشان میدهد مشاهده میشود. این عمل را گاه بوسیله میش و گوسفند انجام میدادهاند.
(3)- بطوریكه اسناد و مدارك تاریخی نشان میدهد مصریان باستان برای كوبیدن خرمن بیشتر از گاو و الاغ استفاده میكردهاند و برخلاف ادعای هردوت تنها حیوانی كه برای این عمل بكار میبردهاند خوك نبوده.
ص: 118
15- اگر درباره مصر عقیده یونیها را كه مدعی هستند كه مصر فقط شامل ناحیه مصب است بپذیریم، (آنان عقیده دارند كه ساحل مصر از محلی كه بنام تختهسنگ پرسه «1» معروف است تا معادن نمك پلوز «2» بطول چهل سكن «3» میباشد؛ و همچنین آنان مدعی هستند كه از جانب دریا خاك مصر تا شهر كركاسور «4» ادامه دارد و در محل این شهر رود نیل بدو قسمت میشود، قسمتی بسوی پلوز جاری میشود و قسمت دیگر بسوی كانوپ «5» میرود. و نیز آنان عقیده دارند كه بقیه خاك مصر یا جزء افریقا محسوب میشود و یا جزء عربستان؛) اگر ما این عقیده را بپذیریم، میتوانیم ثابت كنیم كه مصریان در گذشته هرگز كشوری نداشتهاند «6». زیرا همانطور كه مصریان مدعی هستند و من نیز چنین عقیده دارم، مصب از رسوب و گل ولای نیل تشكیل شده و قطعه زمینی است كه جدیدا بوجود آمده. اگر بدین ترتیب آنان در گذشته هرگز كشوری نداشتهاند «7» چه اصرار بیهودهایست از-
______________________________
(1)- بطوریكه سترابون)Strabon( نقل میكند تخته سنگ پرسه)Persee( در مشرق مصب بولبیتین)Bolbitine( قرار داشت، در حالیكه این مصب آخرین مصب نیل در جهت غرب محسوب نمیشود (سترابون- 18- 1- 26) درینصورت جای تعجب است كه هردوت آنرا حد غربی ناحیه مصب معرفی میكند.
(2)-Peluseناحیه سرحدی مصر و آسیا كه از بزرگترین مراكز نظامی مصر باستان بوده است.
(3)- سكن)Skene( واحد طول در یونان باستان و برابر 60 ستاد یا ده كیلومتر و 656 متر (رجوع شود به توضیح مقدمه درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان).
(4)-Kercasore
(5)-Canope- كانوپ یا كانوپوس از شهرهای مصر باستان در مغرب مصب نیل كه امروز ابو خیر نامیده میشود. شعبهای از نیل كه در نزدیكی این شهر بدریای مدیترانه میریزد در قدیم بنام این شهر به شعبه كانوپ معروف بوده.
(6)- مقصود مؤلف اینست كه در آن زمان بر روی زمین جائی برای قومی كه مصری نامیده میشود یافت نمیشد. اشتباه هردوت اینست كه نام مصریها را با نژادی كه در زمان او چنین نامیده میشد اشتباه كرده و باین نكته توجه نكرده كه باحتمال زیاد نژاد مصری قبل از تشكیل ناحیه مصب وجود داشته ولی بنام دیگری خوانده میشده است.
(7)- یعنی بعد از تشكیل ناحیه مصب بوجود آمدهاند.
ص: 119
جانب آنان «1» كه خود را نخستینزادگان نوع بشر تصور كنند؟ و نیز جای آن نبود كه آنان اطفال را بمعرض آزمایش گذارند تا نخستین كلامی كه بر زبان آنان جاری میشود مشخص گردد.
ولی من هرگز عقیده ندارم كه مصریان حیات خود را با تشكیل خاك مصب كه یونیها مصر مینامند شروع كرده باشند. من تصور میكنم كه آنان همیشه از آغاز پیدایش نوع بشر وجود داشتهاند و چون كشور آنها درحال توسعه بوده بسیاری از آنان بتدریج در طول شط بسوی دریا سرازیر شدهاند و بسیاری دیگر در قسمتهای عقب باقی ماندهاند. از طرفی در گذشته فقط سرزمین تب را كه حدود آن به شش هزار و صد و بیست ستاد «2» میرسید مصر مینامیدند.
16- بنابراین اگر عقیده ما در اینباره صحیح باشد عقیده یونیها درباره مصر غلط است «3». و اگر برعكس عقیده یونیها صحیح باشد «4»، من میتوانم ثابت كنم كه یونانیان و حتی یونیها كه مدعی هستند دنیا به سه قسمت اروپا، آسیا و افریقا تقسیم میشود «5» از محاسبه عاجزند و اگر ناحیه مصب مصر نه جزء آسیا محسوب
______________________________
(1)- اشاره باقدامات پسامتیك)Psammetique( است برای اثبات قدمت نژاد مصری (رجوع شود به بند 2).
(2)- ستاد)Stade( واحد اندازه در یونان باستان و برابر 177 متر و 6 سانتیمتر (توضیح مقدمه درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان).
(3)- مقصود عقیدهایست كه بموجب آن مصر بحدود ناحیه مصب محدود میشده است (رجوع شود به بند 15 همین كتاب)
(4)- هردوت در این بند كوشش دارد عقیده غالب یونانیان معاصر خود كه دنیا را به سه قسمت اروپا، آسیا و افریقا محدود میكردهاند و رود نیل را حد فاصل آسیا و افریقا تصور میكردهاند تخطئه كند و بطلان آنرا با دلایل و مدارك كافی ثابت كند. باید توجه داشت كه در زمان هردوت مردم یونان و حتی یونیها اطلاعات كافی درباره وسعت حدود قارهها نداشتند و بطوركلی دنیا را به سه قسمت تقسیم میكردهاند و این سه قسمت عبارت بود از اروپا، آسیا و لیبی (افریقا) (هردوت- كتاب چهارم- بند 45).
(5)- بهتر بود هردوت برای روشن شدن مقصود خود در اینجا اضافه میكرد «و نیل حد فاصل آسیا و افریقا محسوب میشود» زیرا قصد او از این استدلال اینست كه ثابت كند كه اگر ناحیه مصب نیل نه جزء آسیا است و نه جزء افریقا پس منطقه ثالثی است بین این دو ناحیه و بنابراین رود نیل نمیتواند حد فاصل آسیا و افریقا باشد.
ص: 120
میشود و نه جزء افریقا «1» باید قسمت چهارمی را كه همین ناحیه مصب مصر است بر آن اضافه كنند. زیرا با این حساب «2» رود نیل حد فاصل آسیا و افریقا محسوب نمیشود. نیل در محل مصب مورد بحث بشعب زیاد منشعب میشود و ناحیه مصب را درمیان میگیرد و بدین ترتیب ناحیه مصب درفاصله بین آسیا و افریقا قرار میگیرد.
17- اكنون عقیده یونیها را در این مورد كنار میگذاریم و آنچه شخصا باید در این باره بگوئیم نقل میكنیم: عقیده ما آنست كه همانطور كه سیلیسی «3» شامل تمام ناحیهایست كه محل اقامت سیلیسیها است و آشور شامل كشوری است كه محل اقامت آشوریها است، مصر نیز شامل سراسر كشوری است كه مصریان در آن سكونت دارند. و بین آسیا و افریقا درحقیقت سرحدی غیر از حدود سرزمین مصر وجود ندارد. در حالیكه اگر عقیده یونانیان را در این مورد بپذیریم باین نتیجه میرسیم كه سراسر مصر از آبشارهای شهر الفانتین «4» ببعد به دو قسمت میشود و هر قسمت نامی جداگانه دارد، قسمتی به افریقا تعلق دارد و قسمت دیگر آن به آسیا.
اتفاقا رود نیل از محل آبشارها ببعد مصر را از میان بدو نیم میكند و بسوی دریا جاری میشود. تا شهر كركاسور «5» بستر آن یكی است، ولی از این شهر ببعد به سه شاخه تقسیم میشود. شاخهای از آن متوجه مشرق میگردد و بشعبه پلوز نامیده میشود. شاخه دوم بجانب مغرب میرود و شاخه كانوپ نامیده میشود. و اما شاخهای كه مستقیم جریان مییابد چنین است: این شاخه كه قسمت اصلی نیل است از مصر علیا میگذرد و به رأس مصب خود میرسد و در این محل مصب را از میان
______________________________
(1)- زیرا حد شرقی آن شعبه پلوزنیل در جهت آسیا و حد غربی آن شعبه كانوپ در جهت لیبی (افریقا) میباشد.
(2)- یعنی اگر دنیا را مانند یونانیان باستان مركب از سه قاره بدانیم.
(3)-Cilicie
(4)- الفانتین)Elephantine( نام محلی بود در ناحیه سرچشمههای نیل در سرحد مصر و سودان كه امروز جزیرة الاسوان نام دارد و دارای آبشارهای بزرگی است.
(5)-Kercasore
ص: 121
دو نیم میكند و بدریا میریزد. این شاخه از حیث مقدار آب و شهرت از دو شاخه دیگر دست كمی ندارد و به شاخه سبنیت «1» معروف است. دو شاخه دیگر نیز از شاخه سبنیت جدا میشوند و بدریا میریزند كه یكی شاخه سائیس «2» و دیگری شاخه مندس «3» نام دارد. و اما شاخههائی كه بنام بولبیت «4» و بوكول «5» معروفاند مجاری طبیعی نیستند و بدست بشر حفر شدهاند.
18- دلیلی كه برای اثبات عقیده خود اقامه میكنم تا ثابت كنم كه وسعت مصر همانست كه شرح دادم گفتار هاتف آمون «6» است كه من بعد از آنكه این عقیده را درباره مصر پیدا كردم از آن مطلع شدم. اهالی شهر مارهآ «7» و آپیس «8» كه در بعضی نواحی مصر در مجاورت افریقا سكونت دارند خود را از اهل افریقا میدانستند نه مصری. و چون مایل نبودند از مصرف گوشت گاو امتناع كنند «9»
______________________________
(1)- سبنیت)Sebennyte( یا سبنیتوس)Sebennytus( از شهرهای مصر باستان در ناحیه مصب نیل در كنار شعبهای از این رود كه بنام همین شهر به شعبه سبنی معروف بوده است.
(2)- سائیس)Sais( از شهرهای مصر باستان در گذشته پایتخت یكی از سلسلههای سلطنتی مصر كه بنام همین شهر سائیس نامیده میشد بوده است.
(3)- مندس)Mendes( از شهرهای مصر باستان در ناحیه مصب نیل در مغرب شعبهای از این رود كه بنام همین شهر به شعبه مندس معروف شده بود.
(4)- بولبیت)Bolbite( یا بولبیتین)Bolbitinc( از شهرهای مصر باستان در ناحیه مصب نیل در مغرب شعبهای از این رود كه بنام همین شهر به شعبه بولبیت معروف بوده است و امروز شعبه روزتRosetteنام دارد.
(5)-Bucole
(6)-)Ammon( الهه مصر باستان و مظهر خورشید كه بصورت میشی با دو شاخ بزرگ در شهر تب و دیگر شهرهای مصر باستان پرستش میشده است.
(7)-Marea
(8)- آپیس)Apis( شهر معروف مصر باستان كه محل پرستش ازیریس و آپیس بوده و زیارتگاه مصریان باستان در آن بنا شده بود.
(9)- در اینكه مصریان از مصرف گوشت گاو امتناع داشتند تردیدی نیست (بند 41 همین كتاب). ولی بطوریكه مؤلف در جای دیگر نقل میكند حتی آن قسمت از اهالی افریقا كه در آن نواحی سكونت داشتهاند گوشت گاو مصرف نمیكردهاند (هردوت كتاب چهارم، بند 186) بدین ترتیب در گفتار هردوت از این حیث تضادی مشاهده میشود.
ص: 122
از دستورات مذهبی درباره قربانی در زحمت بودند. پس كسانی به معبد آمون فرستادند و مدعی شدند كه بین مصریان و آنان هیچ ارتباطی نیست. آنها مدعی بودند كه در خارج از ناحیه مصب زندگی میكنند و زبان آنها با زبان مصریان یكی نیست و بنابراین تقاضا داشتند كه بتوانند گوشت گاو تناول كنند. ولی خداوند بآنها چنین اجازه نداد و اظهار داشت كه مصر شامل سراسر كشوری است كه رود نیل در مواقع طغیان خاك آنرا در زیر خود مستور میكند و شامل تمام كسانی است كه از شهر الفانتین ببعد سكونت دارند و از آب این شط میآشامند.
چنین بود جوابی كه بآنان داده شد.
19- ولی نیل هنگام مد خود نهتنها ناحیه مصب را مستور میكند بلكه قسمتهائی از ناحیهای را كه افریقا مینامند و نیز قسمتهائی از عربستان را میپوشاند و از هر طرف بفاصله دو روز راه كه گاه بیش از این مقدار و گاه كمتر از آنست پیش میرود.
درباره طبیعت رود و چگونگی آن هیچگونه اطلاعی از كاهنان و اشخاص دیگر بدست نیاوردهام. در حالیكه مایل بودم بوسیله آنان بدانم كه بچه علت از آغاز تابستان مدت صد روز آب نیل افزایش مییابد و خاكهای اطراف را میپوشاند و همینكه صد روز بپایان رسید عقب مینشیند و سطح آن پائین میرود، بقسمی كه درتمام مدت زمستان و تا آغاز تابستان بعد حجم آب آن ناچیز است. در این باره من نتوانستم هیچ اطلاعی از هیچیك از مصریان بدست آورم، بااینكه از آنان تحقیق كردم و پرسیدم كه چه قدرتی در نیل موجود است كه میتواند برعكس دیگر رودها رفتار كند. علاوه بر این مسئله كه درباره آن استفسار میكردم، درباره این موضوع نیز تحقیق میكردم كه چرا بین تمام رودها نیل تنها رودی است كه نسیم ایجاد نمیكند.
20- ولی بعضی از یونانیان كه خواستهاند شهرتی در عالم علم بدست آورند به سه ترتیب مختلف این حركات آب را توضیح دادهاند: بنظر من دو نظریه آن آنقدر ارزش ندارد كه قابل نقل باشد و من فقط اشارهای بآنها خواهم كرد. بموجب نظریه اول
ص: 123
علت تورم آبهای رود بادهای تابستانی «1» هستند زیرا این بادها مانع میشوند كه آب نیل بدریا بریزد «2». ولی غالبا اتفاق میافتد كه بادهای تابستانی نمیوزد و با اینحال رفتار نیل مانند سابق است. بعلاوه اگر بادهای تابستانی علت این پدیده باشند باید رودهای دیگری نیز كه در جهت مخالف این باد میوزند همین وضع را با همان شرایط داشته باشند. بخصوص كه چون آب آنها بمقدار كمتری است قدرت جریان آنها نیز كمتر است. با اینحال، رودهای بسیاری در سوریه و افریقا موجود است كه هرگز آنچه درباره نیل مشاهده میشود درباره آنها روی نمیدهد.
21- نظریه دوم از نظریه اول ارزش علمی كمتری دارد ولی از آن شگفتانگیزتر بنظر میرسد؛ از روی این نظریه طغیان رود نیل بعلت آنست كه این رود از اقیانوسی سرچشمه میگیرد كه گرداگرد زمین را فراگرفته است «3».
22- نظریه سوم كه از بسیاری لحاظ از دو نظریه دیگر ظاهری آراستهتر دارد غلط- ترین این سه نظریه است. زیرا بسیار آسان است كه گفته شود آب نیل از ذوب شدن برفها حاصل میشود «4». رود نیل از افریقا خارج میشود، از حبشه میگذرد
______________________________
(1)- باد تابستانی مصر بادی است كه هنگام تابستان از طرف شمال غربی میوزد.
(2)- این عقیده متعلق به تالس ملطی فیلسوف و ریاضیدان معروف عهد عتیق است.
(3)- این نظریه برای اولین بار از طرف اوتیمنس)Euthymenes( از اهل مارسی بیان شده است. این شخص كه در اواخر قرن شش قبل از میلاد به مصر سفر كرده در ساحل غربی افریقا مصب رودی را مشاهده كرده كه محتمل است رود سنگال بوده باشد.
در تابستان در موسم بارانهای فصلی بركههای آب شیرینی از این رود مجزا میشد كه مانند رود نیل تمساح و اسب آبی در آن زیست میكرد. و بهمین جهت اوتیمنس تصور كرده بود كه این رود سرچشمه شط نیل است. باحتمال زیاد طغیان این رود ناشی از باد شمال غربی بوده كه آبهای اقیانوس را در مصب این رود وارد میكرده است.
(4)- این نظریه متعلق است به آناكساگور)Anaxagore( و اشیل)Eschyle( .
و علت آنكه غلطتر از نظریه اول است آنست كه اساس آن بر فرضیاتی استوار است كه هردوت منكر آنست. فرض لازم این نظریه وجود برف زیادی در اقصینقاط جنوبی مصر است. از نظریه دوم نیز بآن جهت غلطتر است كه بعقیده هردوت غلط بودن آن قابل اثبات است.
ص: 124
و به سرزمین مصر وارد میشود. در اینصورت چگونه ممكن است رودی كه از گرمترین نقاط سرچشمه میگیرد و به معتدلترین نقاط میرود محصول ذوب برف باشد. برای كسی كه بتواند در اینگونه موضوعها باستدلال متوسل شود دلایل بسیاری موجود است كه ثابت میكند حتی كوچكترین احتمال اینكه نیل از برف سرچشمه بگیرد موجود نیست. دلیل اول كه دلیل بسیار مهمی است از چگونگی جریان بادها حاصل میشود، زیرا بادهائی كه در این ناحیه میوزند باد گرم میباشند. دلیل دوم آنكه در ناحیه مورد بحث هرگز باران و یخ دیده نشده، در حالیكه بعد از نزول برف بطور یقین باید درفاصله پنج روز باران هم ببارد. دلیل سوم رنگ رخسار مردمان این ناحیه است كه بعلت گرما سیاه است. بعلاوه كركسها و چلچلهها در تمام مدت سال در این كشور زندگی میكنند و هرگز آنرا ترك نمیگویند و نیز گلنگهائی كه از زمستان سرزمین سیت میگریزند باین كشور میروند و زمستان را در آنجا میگذرانند. اگر قرار بود در ناحیهای كه نیل از آن میگذرد و یا ناحیهای كه از آن سرچشمه میگیرد برف ببارد هیچیك از این وقایع اتفاق نمیافتاد حتی اگر این برف بكمترین مقدار ممكن بوده باشد. استدلال منطقی این نظریه را بكلی مردود نشان میدهد.
23- و اما برعكس، درباره آنكس كه از اقیانوس سخن گفته، چون این شخص مطلبی را كه من مطرح كردهام بعالمی ناشناس و مجهول استناد كردهاند نه میتوان عقیده او را ثابت كرد و نه میتوان آنرا رد كرد. زیرا من شخصا از وجود رودی بنام اقیانوس بیاطلاعم. تصور میكنم هومر «1» یا یكی دیگر از شعرای قدیم این اسم را اختراع و در شعر و ادبیات وارد كرده است «2».
24- حال اگر قرار باشد بعد از انتقاد عقیده دیگران من نیز عقیده خود را درباره این
______________________________
(1)-Homere
(2)- بنظر میرسد مقصود مؤلف از هومر همان هكاته)Hecatee( مورخ معروف متقدم او است كه بوجود چنین رودی عقیده داشته. هكاته نیز باید قاعدة این فكر را از شخصی بنام اوتیمنس)Euthymenes( كه قبلا بآن اشاره شد (یادداشت شماره 1 بند 21) اتخاذ كرده باشد.
ص: 125
مسئله مبهم بیان كنم، اكنون توضیح خواهم داد كه بعقیده من چرا در تابستان بر حجم آب نیل افزوده میشود: در فصل زمستان خورشید بعلت طوفان از مسیر اولیه «1» خود منحرف میشود و به مركز افریقا «2» نزدیك میشود. برای كسی كه به بیان مختصر قانع باشد همین توضیح كافی است زیرا بدیهی است هراندازه این خدا «3» بیشتر به ناحیهای نزدیك شود و از آن عبور كند آن ناحیه از حیث آب فقیرتر است و رودهائی كه در آنجا جاری است خشك میشوند.
25- برای توضیح بیشتر شرح مطلب چنین است: خورشید هنگام عبور از مركز افریقا نتایج زیر را حاصل میكند: چون در این نواحی هوا بطور دائم صاف و شفاف و هوای آن پیوسته گرم و فاقد بادهای خنك است «4»، خورشید هنگام عبور خود همان اثر را دارد كه هنگام تابستان در موقع عبور از میان آسمان دارد بدین معنی كه آب را بسوی خود میكشد و وقتی آنرا بسوی خود كشید آنرا در قسمتهای علیای فضا رها میكند. در آنجا بادها آنرا میربایند و باطراف پراكنده میكنند و بصورت قطرات آب تغییر شكل میدهند. طبیعی است بادهائی كه در این ناحیه میوزند یعنی باد نوتوس «5» و باد جنوب غربی از همه بیشتر باران با خود خواهند داشت «6». با اینحال من تصور نمیكنم كه خورشید
______________________________
(1)- بطوریكه بعدا ملاحظه خواهد شد مقصود هردوت از مسیر اولیه خورشید مسیر آن از شرق به غرب «از وسط آسمان» است. ظاهرا خورشید درآغاز تابستان كه فصل شروع طغیان نیل است در این مسیر مشغول حركت میباشد.
(2)- مقصود از «مركز افریقا» قسمتی از آسمان است كه بالای ناحیه مركزی افریقا قرار دارد و خورشید از آن عبور میكند.
(3)- «خدا» اشاره به خورشید است كه در غالب كشورهای قدیم مورد پرستش بوده است.
(4)- مقصود مؤلف اینست كه هیچ چیز مانع از آن نیست كه آبهای این ناحیه تحت تأثیر آفتاب سوزان بخار شود.
(5)- باد نوتوس)Notos( باد جنوب است كه هردوت غالبا وسیله تشخیص جهت جنوب نسبت به جهت شمال قرار داده است (رجوع شود به توضیح خارج از متن درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان).
(6)- این اظهار هردوت مبتنی بر اشتباه است زیرا در مصر بادهائی كه از جهت جنوب غربی میوزند بارانی نیستند در حالیكه همین بادها در شمال مدیترانه بارانی هستند. اشتباه مؤلف ناشی از همین قیاس بیمورد است.
ص: 126
هرسال هرمقدار آب كه در آن سال ذخیره كرده پس میفرستد و تصور میكنم قسمتی از آنرا نزد خود نگهمیدارد «1». وقتی زمستان ملایم میشود خورشید بوسط آسمان برمیگردد و در اینحال آب تمام رودها را بسوی خود میكشد.
تا این زمان بمقدار زیاد آب از آسمان باین رودها میرسد زیرا نواحی كه از آنجا میگذرد در معرض باران و سیل قرار گرفتهاند. ولی همینكه تابستان رسید باران كم میشود و آب رودها بسوی خورشید كشیده میشوند و درنتیجه از قدرت آنها كاسته میشود. ولی رود نیل كه در زمستان باران ندارد و آب آن بسوی خورشید كشیده میشود تنها شطی است كه در این فصل «2» با مقایسه با فصل تابستان حجم آب آن كمتر است زیرا در تابستان آب این رود با آب رودهای دیگر بیك نسبت كشیده میشود، در حالیكه در زمستان تنها رود نیل است كه آب آن بسوی خورشید كشیده میشود. باین دلیل است كه من عقیده دارم این موضوع معلول خورشید است «3».
26- همچنین بعقیده من خورشید موجب خشگی هوای این نواحی است زیرا هوا را در مسیر خود میسوزاند. بهمین جهت است كه در مراكز افریقا تابستان دائمی است. اگر محل اقلیمها تغییر میكرد و در جائی از آسمان كه اكنون محل بوره «4» و زمستان است نوتوس «4» و جنوب قرار میگرفت و در جائی كه اكنون نوتوس
______________________________
(1)- شاید در اینجا مؤلف تحت تأثیر افكار دستهای از فیزیكدانان باستان و از جمله تالس ملطی قرار گرفته كه عقیده داشتهاند آتش خود شكلی از آب است كه بآنصورت درآمده و خورشید و دیگر اجسام آتشین از ابخره آسمانی تشكیل شدهاند.
(2)- یعنی در زمستان كه دیگر رودها از آب سرشارند.
(3)- ظاهرا هردوت باین نكته توجه نداشته كه اگر این مطلب در مورد رود نیل صادق باشد در مورد دیگر رودهائی كه از نواحی گرمسیر سرچشمه میگیرد نیز باید صادق باشد، در حالیكه چنین نیست و هیچیك از این رودها وضعی مشابه با وضع نیل ندارند. شاید علت عدم توجه هردوت باین نكته آن باشد كه اصولا وی از وجود دیگر رودهائی كه از مناطق گرمسیر سرچشمه میگیرند بیاطلاع بوده است.
(4)- بوره)Boree( نشانه شمال و نوتوس)Notos( نشانه جنوب است و وسیله تشخیص این دو جهت در زمان هردوت بوده است (رجوع شود به توضیح مقدماتی درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان).
ص: 127
قرار دارد بوره قرار میگرفت، زمستان و بوره خورشید را از میان آسمان میراندند و همانطور كه امروز از روی افریقای مركزی میگذرد در آن زمان از بالای اروپا میگذشت و سراسر این قاره را طی میكرد و همان عملی را كه امروز در نیل انجام میدهد بتصور من در ایستر «1» نیز انجام میداد.
27- و اما درباره علت آنكه نسیم از رود نیل نمیوزد عقیده من چنین است: اقتضای طبیعت آنست كه از نواحی بسیار گرم نسیمی نوزد زیرا معمولا نسیم از چیزی میوزد كه خود خنك باشد.
28- پس امیدم آنست كه این امور بهمان نحو كه اكنون هست و همیشه بوده باقی بماند. و اما درباره سرچشمههای نیل، از مصریان و ساكنان افریقا و یونانیانی كه با آنان در اینباره مصاحبه كردهام هیچیك باستثنای كاتب خزاین مقدس آتنا «2» در سائیس «3» واقع در مصر افتخار آنرا نداشتهاند كه در اینباره اطلاعی داشته باشند. ولی بنظر من او نیز كه ادعا داشت در اینباره اطلاع دقیق كسب كرده شوخی میكرده است «4». بهرحال او چنین میگفت: بین شهر سیین «5»
______________________________
(1)- ایستر)Ister( نام قدیم رود دانوب است.
(2)- آتنا)Athena( یا آتنه خدای هنرهای زیبا در دنیای باستان.
(3)- سائیس)Sais( از شهرهای مصر باستان در ناحیه مصب نیل كه مدتها پایتخت خاندان سلطنتی سائیس بوده است.
(4)- شاید كاتب سائیسی چندان هم قصد شوخی نداشته و چون از عمال مذهبی محسوب میشده به نظریه كهنهای كه در آن زمان مردود بوده عقیده داشته و در كمال ایمان و عقیده بوده است كه چنین سخن گفته. باحتمال زیاد در دورهای كه هنوز مصریان از آنچه در آنسوی آبشارهای الفانتین موجود بوده بكلی بیاطلاع بودهاند مشاهده این آبشارهای بزرگ طبعا بآنها چنین تلقین میكرده است كه رود نیل در این نقطه از داخل زمین میجوشد و خارج میشود. مدتها تصور میكردهاند كه در این محل چشمههای زیرزمینی موجود است كه حجم آب نیل را میافزایند و موجب طغیان معروف نیل میشوند. و نیز منظره جریانهای درهم و مختلف آب در محل آبشار كه تا فاصله زیادی ادامه مییابد موجب ایجاد این تصور غلط بوده است كه مقداری از آب نیل بسوی جنوب افریقا جاری است.
(5)-Syeneاز شهرهای مصر باستان در مرز مصر و حبشه در نزدیكی محلی كه امروز اسوان نام دارد.
ص: 128
واقع در ناحیه تب «1» و الفانتین دو كوه قرار دارد كه قلل آن نوكتیزند. یكی از این دو كوه كروفی «2» و دیگری موفی «3» نام دارد. سرچشمههای نیل كه احتمالا در پرتگاهی عمیق قرار دارند از میان این دو كوه میجوشند. نصف آب آنها بسوی مصر و یا شمال جاری میشود و نصف دیگر آن بسوی حبشه و باد جنوب جریان مییابد. و اما درباره اینكه این چشمهها در پرتگاهی عمیق قرار دارند او مدعی بود كه پسامتیك پادشاه مصر آنرا ثابت كرده است. ظاهرا این پادشاه امر كرده ریسمانی بطول چندین هزار ارژی «4» ببافند و سپس آنرا در داخل پرتگاه افكنده ولی بعمق آن نرسیده. اگر آنچه كاتب مزبور گفته صحت داشته باشد، تا جائیكه من درك میكنم میتوان چنین نتیجه گرفت كه در این محل كه آب بشدت با تخته سنگها برخورد میكند گردابها و تموجات شدیدی ایجاد میشود و بهمین جهت ریسمانی كه در چنین محل بیفكنند نمیتواند به عمق آب برسد.
29- از اشخاص دیگر هیچگونه اطلاعی بدست نیاوردم. اما اكنون اطلاعات دیگری كه درباره دورترین نقاط ممكن بدست آوردهام نقل میكنم. من خود شخصا تا شهر الفانتین رفتهام و بچشم خود چیزهائی دیدهام، ولی آنچه درباره نواحی دورتر از آن نقل میكنم باستناد آنچه میباشد كه استماع كردهام و در ضمن سؤال از مردم كسب خبر كردهام.
از شهر الفانتین ببعد چنانچه بداخل پیش رویم به سرزمینی سراشیب میرسیم. برای ادامه پیشروی باید كشتی را مانند گاو از دو طرف بست «5» و اگر
______________________________
(1)-Thebes- از شهرهای مصر علیا كه مدتها پایتخت مصر باستان بوده است.
(2)-Crophi
(3)-Mophi
(4)- ارژی)Orgy( یا توآز)Toise( واحد طول در یونان باستان و برابر شش پا یا یك متر و 776 میلیمتر (رجوع شود به یادداشت مقدمه درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان).
(5)- اشاره به گاوهای نافرمانی است كه برای كشیدن آنها ناگزیرند آنها را از كمر با ریسمان ببندند و از دو طرف در طول جاده بجلو برانند.
ص: 129
ریسمانهای آن پاره شود شدت جریان، كشتی را دستخوش امواج میكند.
عبور از این ناحیه مستلزم چهار روز بحرپیمائی است. رود نیل در این محل مانند رود مآندر «1» پیچدرپیچ است. مسافتی كه باید باین ترتیب طی كرد دوازده سكن «2» است. از آن پس به دشتی هموار وارد میشوید كه رود نیل در آنجا جزیرهای درمیان دارد. این جزیره تاكومپسو «3» نامیده میشود. از شهر الفانتین ببعد حبشیها سكونت دارند كه حتی نصف جزیره را در تصرف دارند، درحالیكه نصف دیگر آن در دست مصریان است. بعد از این جزیره دریاچه وسیعی قرار دارد «4» كه در اطراف آن حبشیان بیابانگرد در حركت میباشند. همینكه از این دریاچه عبور كردید بار دیگر به جریان نیل كه بآن دریاچه وارد میشود میرسید، «5» آنگاه باید از كشتی پیاده شوید و در طول رود مدت چهل روز پیاده راهپیمائی كنید. زیرا در این قسمت از نیل تختهسنگهای تیزی از زمین بیرون آمده و سنگ های زیادی هم سطح با آب رود موجود است بقسمی كه بحرپیمائی از میان آنها غیر ممكن است. پس از آنكه در مدت چهل روز از این منطقه عبور كردید بار دیگر
______________________________
(1)-Meandre
(2)- سكن)Skene( یا سكونز)Schoenes( واحد طول در یونان باستان و برابر است با ده كیلومتر و 656 متر (رجوع شود به یادداشت مقدمه درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان).
(3)-Tachompso- محل این جزیره هنوز بطور دقیق مشخص نشده و معلوم نیست مقصود مؤلف كدام نقطه است. استرابون)Strabon( نیز به جزیرهای اشاره میكند كه فیله)Phile( نام دارد و بین مصریان و حبشیان مشترك است. تصور نمیرود این جزیره همان جزیرهای باشد كه هردوت بدان اشاره میكند، زیرا این جزیره در نزدیكی الفانتین قرار دارد. ممكن است جزیرهای كه هردوت بآن اشاره میكند جزیره درار)Derare( باشد كه مصریان جزیره خمسه مینامند.
(4)- در محلی كه هردوت توصیف آنرا میكند چنین دریاچهای وجود ندارد. باحتمال زیاد مؤلف نقطهای را كه آب نیل وسعت گرفته و عرض بیشتری اشغال كرده با دریاچه اشتباه كرده است.
(5)- هردوت با وجود دقت كافی كه در ذكر فواصل داشته مدت زمانی كه برای عبور از این دریاچه خیالی لازم بوده ذكر نكرده تا معلوم شود واقعا دریاچه بوده یا قسمتی از نیل كه با دریاچه اشتباه كرده.
ص: 130
سوار كشتی میشوید و مدت دوازده روز بحرپیمائی میكنید و در پایان این مدت به شهر بزرگی میرسید كه مروئه «1» نام دارد. بطوریكه میگویند این شهر پایتخت بقیه حبشیان است. اینها از بین خدایان فقط زوس «2» و دیونیزوس «3» را محترم میدارند و احترامات زیادی نسبت بآنان مرعی میدارند. در آنجا معبد و هاتفی از زوس وجود دارد.
حبشیان هرموقع كه این خدا امر كند و با هركس كه او تعیین كند بجنگ میپردازد.
30- اگر از این شهر با كشتی حركت كنید به سرزمین فراریان خواهید رسید و فاصله آن همان مقدار زمان راه است كه بین الفانتین و پایتخت حبشیان بود. «4»
این فراریان آسماش «5» نام دارند و ترجمه این اسم بزبان یونانی چنین است:
«آنها كه در دست چپ پادشاه جای دارند». اینها دویست و چهل هزار مصری از طبقات نظامی بودهاند كه بدلیلی كه شرح میدهم نزد اهالی حبشه گریخته بودند:
در زمان سلطنت پسامتیك در شهر الفانتین پادگانی در برابر حبشیان مستقر كرده بودند. و نیز در شهر دافنه «6» واقع در تب پادگانی در مقابل اعراب و آشوریها و در مارهآ «7» ساخلوی دیگر در برابر افریقا مستقر كرده بودند. امروز هم در زمان
______________________________
(1)- مروئه)Meroe( قسمتی از حبشه قدیم در 16 درجه عرض جغرافیائی شمالی واقع بین رود نیل و شعبهای از آن كه آستابوراس)Astaboras( نام دارد.
(2)-Zeus- در اینجا مقصود از زوس، آمون)Ammon( خدای معروف مصریان باستان است.
(3)- دیونیزوس)Dionysos( همان ازیریس)Osiris( خدای معروف مصر باستان است.
(4)- شهر مروئه)Meroe( كه بعد از شهر ناپاتا)Napata( قرنها پایتخت حبشیان بود در جنوب ملتقای آتبارا)Atbara( قرار داشت ولی با این حساب كه هردوت درآغاز این بند شرح میدهد شهر مزبور از ناپاتا چندان دور نبوده و ظاهرا در نزدیكی جبال بركل در محلی كه امروز به وادی معروف است قرار داشته (رجوع شود به توضیح یادداشت شماره 1 همین صفحه).
(5)-Asmach
(6)-Daphnoe- محلی است كه امروز به تل دفنه معروف است.
(7)-Marea
ص: 131
ماپارسها كه مصر را در تصرف دارند در همان نقاط كه در زمان پسامتیك این ساخلوها وجود داشت پادگانی مستقر كردهاند و درحال حاضر در الفانتین و دافنه پادگانی از پارسها مستقر میباشند. باری، مصریان مورد بحث مدت سه سال در این محل مراقبت كردند و چون جانشینی برای آنان تعیین نكردند با یكدیگر بمشورت پرداختند و متفقا پسامتیك را رها كردند و به حبشه گریختند. همینكه پسامتیك از موضوع باخبر شد بتعاقب آنان پرداخت و وقتی بآنان رسید با التماس از آنها خواست خدایان وطن خود و اطفال و زنان خود را ترك نگویند. ولی بطوریكه نقل میكنند یكی از آنان در جواب او اعضای مردی خود را باو نشان داد و گفت هرجا اینها را با خود ببرند همانجا میتوانند زنان و اطفال داشته باشند. وقتی آنان به حبشه رسیدند درخدمت پادشاه حبشیان وارد شدند و پادشاه آنان را چنین پاداش داد: چون بعضی از اهالی حبشه با او مخالفت داشتند پادشاه به فراریان پیشنهاد كرد آنانرا از محل خود برانند و جای آنانرا اشغال كنند «1». و همینكه فراریان در حبشه مستقر شدند اهالی حبشه نیز عادات و رسوم مصری را اتخاذ كردند و تمدن بیشتری یافتند.
31- بنابراین مسیر رود نیل بمسافت چهار ماه راهپیمائی از راه آب یا خشكی شناخته شده، با این قید كه قسمتی از آن كه در مصر واقع شده بحساب نیامده است. اگر عده روزهای این مدت را جمع كنیم درست برابر زمانی خواهد شد كه برای عبور از الفانتین تا محل فراریان لازم است «2».
رود نیل در جهت غروب آفتاب و مغرب زمین جریان دارد «3». نسبت به نقاطی كه در آنسوی این حد قرار دارند هیچكس نمیتواند با صراحت از آن سخن گوید زیرا این ناحیه بعلت گرمای شدید صحرای بیحاصلی بیش نیست.
______________________________
(1)- این محل ظاهرا دشت حاصلخیز سنار)Sennaar( بوده است.
(2)- جمع این مدت 112 روز میشود.
(3)- در اینجا قصد مؤلف ملتقای روز نیل و بحر الغزال است كه از جانب مغرب به نیل متصل میشود.
ص: 132
32- با اینحال، اكنون آنچه را كه از دهان اهالی سیرن «1» شنیدهام شرح میدهم.
آنها نقل میكنند كه بنزد هاتف آمون «2» شتافتند و با اتئاركوس «3» پادشاه اهالی آمون مذاكره كردند. بعد از مذاكراتی كه درباره مسائل مختلف كردند رشته سخن آنان به رود نیل و اینكه كسی تا آن زمان سرچشمههای آنرا نشناخته بود كشیده شد. پس اتئاركوس نقل كرد كه روزی جمعی از مردمان ناسامون «4» با او ملاقات كردند. ناسامونها یكی از اقوام افریقا هستند كه در سواحل سیرت «5» در سرزمین كوچكی كه در جهت مشرق قرار دارد سكونت دارند. اتئاركوس از آن مردمان ناسامون پرسید آیا میتوانند اطلاعات تازهای درباره صحاری افریقا باو بدهند. ناسامونها باو پاسخ داده بودند كه زمانی در سرزمین آنان جوانان جسوری پیدا شدند كه فرزندان شخصیتهای برجسته بودند و همینكه به سن بلوغ رسیدند در ضمن دیگر كارهای شگفتی كه میكردند تصمیم گرفته پنج تن از بین خود بحكم قرعه تعیین كنند و این پنج تن برای سیاحت صحاری افریقا عزیمت كنند و بكوشند از دورترین نقاطی كه تا آن زمان بازدید شده بود نیز دورتر روند.
توضیح آنكه آن قسمت از سواحل دریا كه حد شمالی افریقا را تشكیل میدهد،
______________________________
(1)- سیرن)Cyrene( پایتخت سیرنائیك در پانزده كیلومتری ساحل مدیترانه كه در عهد باستان از شهرهای بزرگ آن زمان شمرده میشده است.
(2)- آمون)Ammon( الهه مصر باستان و مظهر خورشید كه بشكل حیوانی با دو شاخ بزرگ پرستش میشده است. این نام بعدها به ناحیهای گفته شد كه محل پرستش این خداوند شده بود.
(3)-Etearchos
(4)- ناسامون)Nasamons( یكی از اقوام بیابانگرد افریقا بود كه بین ناحیه سیرن و كارتاژ در حركت و واسطه دادوستد بین مصریان باستان و اهالی كارتاژ بودهاند.
(5)- سیرت)Syrte( نام قدیم دو خلیج از دریای مدیترانه واقع در سواحل شمال افریقا یكی از این دو خلیج را كه در طرف مغرب در ساحل تریپولی قرار دارد امروز خلیج سدر و خلیج دیگر را كه در جهت مشرق در سواحل تونس امروز واقع شده كابس مینامیدهاند.
ص: 133
از مصر تا دماغه سولوئیس «1» كه پایان قاره افریقا شناخته شده باستثنای قسمتهائی كه در اشغال یونانیان و فینیقیها است سراسر مسكون از مردمانی از نژاد افریقائی است كه باقوام متعدد و كثیر تقسیم میشوند.
در پس این منطقه ساحلی و اقوامی كه در نزدیكی ساحل سكونت دارند سراسر افریقا مسكون از حیوانات وحشی است و اگر از منطقه حیوانات وحشی هم جلوتر رویم سراسر شنزاری است موحش و خشك و بیحاصل و ناسامونها نقل میكردند كه جوانان آنان كه با ذخیره كافی از آب و خوراكی از طرف رفقای خود حركت كرده بودند ابتدا از میان منطقه مسكونی ساحلی گذشتند. آنگاه، پس از عبور از این منطقه، به منطقه حیوانات وحشی رسیدند، و بعد از این قسمت در جهت باد مغرب در صحرای بیحاصل پیش رفتند بعد از آنكه در طی روزهای متعدد قسمت وسیعی از منطقه شنزار را پیمودند سرانجام درختهائی مشاهده كردند كه در دشتی روئیده بود. پس آنها نزدیك شدند و شروع به چیدن میوه آن درختان كردند. ولی درموقعی كه آنان مشغول چیدن بودند مورد هجوم مردمان كوتاه قدی قرار گرفتند كه طول قامت آنان از حد متوسط هم كمتر بود. این مردمان كوتاه قد آنانرا ربودند و با خود بردند. ناسامونها از زبان آنان چیزی نمی- فهمیدند و آنان نیز زبان ناسامونها را نفهمیدند. آنها را از میان باتلاقهای بسیار وسیع عبور دادند و پس از عبور از این باتلاقها به شهری رسیدند كه تمام ساكنان آن سیاهپوست بودند و قامت آنان باندازه قامت كسانی بود كه آنها را ربوده بودند. در طول این شهر رودی بزرگ جاری بود كه از جانب مغرب جریان داشت و بسوی مشرق میرفت و در آن تمساحهائی مشاهده میشد «2».
33- در اینجا سرگذشتی را كه اتئاركوس از اهل آمون نقل میكرد قطع میكنم و فقط اضافه میكنم كه بطوریكه اهالی سیرن برای من نقل كردهاند او مدعی بوده است كه ناسامونها به كشور خود مراجعت كردند و كسانیكه آنانرا ربوده بودند
______________________________
(1)- دماغه سولوئیس)Soloeis( همان دماغه كانتن)Cape -Camtin( - امروز است.
(2)- محتمل است مقصود از این رود همان رودی باشد كه امروز رود نیجریه نام دارد.
ص: 134
همه جادوگران بودهاند.
اتئاركوس حدس میزد كه رودی كه در نزدیكی آن شهر جاری بود رود نیل بوده است و از راه استدلال نیز بهمین نتیجه میرسیم؛ زیرا رود نیل درحقیقت از افریقا میآید و این سرزمین را بدو نیم میكند. و اگر قرار شود چیز معلومی را با چیز مجهولی مقایسه كنیم فاصله سرچشمه این رود باید برابر فاصله سرچشمه رود ایستر «1» باشد. این رود كه از كشور اقوام سلت «2» در نزدیكی شهر پیرنه «3» سرچشمه میگیرد اروپا را از میان بدو نیم میكند (اقوام سلت در آنسوی ستونهای هراكلس «4» زیست میكنند و با اقوام كنیزی «5» كه آخرین ساكنین اروپا در- جهت مغرب محسوب میشوند مجاور میباشند) و پس از عبور از سراسر اروپا در- نقطهای كه شهر ایستریا «6» قرار دارد و مهاجرین شهر ملط در آن سكونت دارند
______________________________
(1)- ایستر)Ister( نام قدیم دانواب امروز است و معلوم نیست چه وجه مشابهی بین این رود و رود نیل موجود بوده كه هردوت از قیاس این دو رود از استدلال خود نتیجهگیری درباره نیل میكند.
(2)- سلت)Celtes( قوم بزرگ آریائی است كه در حدود دو هزار سال قبل از میلاد از مشرق اروپا به مغرب این قاره مهاجرت كرد و طی ده قرن سراسر قاره اروپا را فراگرفت و هسته اولیه ساكنان كشورهای مغرب را تشكیل داد.
(3)- ظاهرا شهری بنام پیریه)Pyrene( در قدیم وجود نداشته و گویا هردوت كه با نام كوههای پیرنه آشنا بوده آنرا بجای شهری خیالی در جهت مغرب اشتباه كرده و بدون توجه باین واقعیت كه معمولا رود از كوه سرچشمه میگیرد نه از شهر مدعی شده كه رود ایستر از شهر پیرنه سرچشمه میگیرد! ممكن است قصد هردوت همان كوه پیرنه بوده است و كلمه شهر یك اشتباه استنساخ بیش نباشد كه بجای كوه گذارده شده باشد.
(4)- «ستونهای هراكلس» را یونانیان باستان به جبل الطارق امروز اتلاق میكردهاند و این محل را یكی از سرحدات مكشوف دنیای وقت میدانستهاند.
(5)- اگر فرض كنیم محل اقامت اقوام كنیزی)Kynesie( در ناحیهای واقع در جنوب غربی شبیه جزیره ایبری باشد قاعدة «كشور اقوام سلت» با جنوب غربی فرانسه یا شمال اسپانیا تطبیق میكند. درینصورت روشن است كه هردوت درباره سرچشمه رود ایستر «دانوب» اشتباه میكند چه این رود از جنوب فرانسه یا شمال اسپانیا سرچشمه نمیگیرد.
(6)-Isteria- این شهر كه امروز ایستر)Istere( نامیده میشود در ناحیه دو- بروجه در رومانی واقع شده.
ص: 135
بدریای سیاه میریزد.
34- چون رود ایستر از كشورهای مسكونی عبور میكند بسیاری از مردم آنرا میشناسند، در حالیكه هیچكس نمیتواند درباره سرچشمه نیل سخن گوید، زیرا از افریقا كه غیر مسكون و لم یزرع است میگذرد. آنچه من درباره سرچشمههای آن میدانستم تا جائیكه تحقیقات من اجازه میداد بیان كردم. این رود به سرزمین مصر كه تقریبا در برابر سرزمین كوهستانی سیلیسی قرار دارد وارد میشود و از اینجا تا سینوپ «1» كه در ساحل دریای سیاه قرار دارد بخط مستقیم بمقدار پنج روز راه برای یك مرد چابك فاصله است «2». و سینوپ در برابر محلی كه رود ایستر بدریا میریزد قرار دارد. بدین ترتیب، بعقیده من رود نیل از سراسر افریقا میگذرد و با رود ایستر شباهت دارد. در اینجا سخن را درباره نیل قطع میكنم